الآصال
بانک شعر آئینی


  در آستانه ی در ...

هزار سال گذشت و هزار بار دگر
تو ایستاده ای آن جا در آستانه ی در

تو ایستاده ای آن جا و در نگاه ترت
هزار شاپرک است و هزار جاده ی تر

هزار شاپرک گرد شمع حلقه زده
هزار جاده ی مشتاق قله های خطر

تن کبودت ، نیلوفری ز باغ ” فدک”
دل بلندت شعری به اقتفای پدر

ربوده نیمه شبان عطر گیسوان تو را
هزار باد صبا با هزار شانه به سر

تو می روی و علی از علی غریب تر است
شبیه نام تو که از همیشه فاطمه تر

پس از غروب تو بی چشم تر نخواهد دید
یکی از این دو پسر را یکی از این دو پسر

کدام چشمه ی خورشید و آشیانه ی ماه
به جای روی تو می جوشد از خیال بشر؟

کدام حادثه جز کوچ تو حریف علی ست ؟
بگو کدامین غربت؟ بگو کدام خبر ؟

بگو که زنده ای و سوی ما نظاره گری
دل مرا به بقیعت نه …تا خود “تو” ببر

هنوز هم که هنوز است این قد خم توست
که ایستاده همان جا … در آستانه ی در..

 

محمدجواد شاهمرادی

موضوعات: المطهرون, فاطمه الزهرا سلام الله علیها
[چهارشنبه 1396-05-18] [ 10:56:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  لشکر سهمیه بگیران ...

پیش چشمت جهان سیاه شده!؟ دیده ای گام های لرزان را!؟
شده آیا که با عصای سفید رد کنی چاله های تهران را!؟

دست اندازهای شهر آیا دست انداخته است پایت را!؟
تا بخوانی به دستخط بریل آسفالت کف خیابان را

ویلچر پیشکش، شده یک بار با عصا -محض امتحان هم هست-
رد کنی کل پله های بلند در فلان سازمان و ارگان را!؟

شده بی دست وا کنی یک بار گره کور بند کفشت را!؟
بند کفشت…، دلت گره نخورد، چه کسی باز می کند آن را!؟

(حرف ضرب المثل درست نبود، گره از دست اگرچه بگشاید
دست وقتی که نیست راهی نیست، باید آزار داد دندان را)

شده از دست سرفه های مدام همه از بودنت کلافه شوند!؟
سرفه آیا رسانده یک دفعه به لب بی شکایتت جان را!؟

شده در خود بسوزی و باشی، ولی انگشت های طعنه ی شهر
با تمسخر صدا کنند: «نگاه، لشکر سهمیه بگیران را»!؟

شده آیا…؟ گمان کنم نشده، نشده است و خدا کند نشود
سختی اش را به جان خریده کسی، سهم ما کرده است آسان را

از شهیدان بپرس، می دانند، آخرین حد عشق جانبازی است
قدر اما کسی نمی داند آخرین مردهای دوران را

 

شاعر:علی فردوسی

موضوعات: انقلاب, جانبازان
[دوشنبه 1396-05-16] [ 08:44:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  وفادار اینچنین باشی ...


تو را می خواست تا در همسرانش بهترین باشی
برای خاتمِ پیغمبری نقش نگین باشی

خدایت انتخابت کرد تا ای مادر هستی
برای چشمه ی کوثر، بهشتی در زمین باشی

خدا هرشب برایت می فرستد تهنیت هایی
که در تنهایی ات هم صحبت روح الامین باشی

تو در اسلام و در ایمان و در عشق اولین بودی
زنی مثل تو دیگر نیست یعنی آخرین باشی

برای طعنه ی کفار در اوج نداری ها
تو باید پاسخ دندان شکن در آستین باشی

تو از معروفِ تُجاری ولی در شعب بیماری
فداکار آنچنان بودی، وفادار اینچنین باشی

علی تنها علی باید امیر المؤمنین باشد
و تنها تو سزاواری که ام المؤمنین باشی

 

محمدمهدی خانمحمدی

 

موضوعات: بدون موضوع, المطهرون, خدیجه کبری سلام الله علیها
 [ 08:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  در این قبیله هر زمان نوزاد می آید... ...

در این قبیله هر زمان نوزاد می آید
حیرت درون عالم ایجاد می آید

ضامن ترین صیاد بچه آهوان دشت
با جلوه ای از وحدت اضداد می آید

تا که بپیچد لا بلای تاک ها مستی
از شرق و غرب زلف هایش باد می آید

تا که گره از زائرانش وا کند ، حتما
هر شب کنار پنجره فولاد می آید

هر شب شمیم عشق با تصنیفی از باران
نم نم میان صحن گوهرشاد می آید

وضعش اگر بهتر شود شاعر ، زیارت را
با اولین پروازِ مهرآباد می آید

 

شاعر:ایمان کریمی

موضوعات: المطهرون, امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
[شنبه 1396-05-14] [ 09:44:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت