در این کشتی درآ، پا در رکاب ماست دریاها
مترس از موج، بسم الله مجراها و مُرساها

اگر این ساحران اطوار میریزند طوْری نیست!
عصا در دست اینک میرسند از کوه موسی ها

زمین آسمان جُل را به حال خویش بگذارید
کسی چشم انتظار ماست آن بالا و بالاها

بیاید هر که از فرهاد شیرین عقل تر باشد!
نیاید هیچ کس جز ما و مجنون ها و لیلاها

همین از سر گذشتن سرگذشت ماست پنداری
همین سرها… همین سرهای سرگردان صحراها

شب قدری رقم زد خون ما تقدیر عالم را
که همرنگ غروب ماست صبح سرخ فرداها

 

شاعر:محمدمهدی سیار

موضوعات: انقلاب
[شنبه 1396-05-21] [ 09:25:00 ب.ظ ]