الآصال
بانک شعر آئینی


  بغض فراهم شده است ...

تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است
چشم ها بس كه مطهّر شده، زمزم شده است

نه فقط شاعر اين شعر عزا پوشيده ست
واژه هايش، همه اندوه محرّم شده است

ظهر داغي ست، عرق ريزي روحم گوياست
از سرم، سايه ي طوبا نفسي، كم شده است

“هر كه دارد هوس اش"، نه! عطش اش، بسم الله
راه عشق ست و به اين قاعده ملزم شده است

سوگواران شما، مرثيه خوان خويش اند
بي سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است

“من ملك بودم و فردوس برين” مي داند
اين ملك شور كه را داشت، كه آدم شده است

من نه مداحم و نه مرثيه سازم، امّا
سر فراز آن كه به طوفان شما خم شده است

 

شاعر:محمدعلی بهمنی

موضوعات: المطهرون, امام حسین سید الشهداء علیه السلام
[یکشنبه 1396-05-22] [ 09:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  که هر کس در حریمت می‌شود گم، می شود پیدا ...

کجا سُکری که اینجا هست، در خُم می‌شود پیدا؟
بگو مستی ما از دُور چندم می‌شود پیدا؟

چه تجریدی‌است در طور ضریح تو که با هر طوف
تجلی می‌کند سینا؛ تکلم می‌شود پیدا

“سلامُ…” عکس گنبد ناگهان در چشم من لرزید
شکستِ آینه بعد از “عَلَیکُم” می‌شود پیدا

بیابم کاش خود را در صف گم‌گشته‌های تو
که هر کس در حریمت می‌شود گم، می شود پیدا

ز حاصل خیزی بذر کرامات تو بود؛ آری
اگر در این زمین خشک گندم می‌شود پیدا

کسی پرسید از قبری که پنهان شد، خبر آمد
که آن راز پر از اعجاز در قم می‌شود پیدا

 

 شاعر:امیررضا یزدانی

موضوعات: بدون موضوع, المطهرون
 [ 08:16:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد ...

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد

خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده چاردهم وا شود و ماه تمام
از شبستان دو ابروي کمانش برسد

لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک
سوره فجر به تاویل و بیانش برسد

نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست
عطر او زودتر از نامه رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود
عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاري چه نمازي بشود
که تو هم آمده باشی و اذانش برسد

 

شاعر:قاسم صرافان

موضوعات: المطهرون, امام حجة بن الحسن صاحب الأمر علیه السلام
 [ 08:04:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  این دختر آرام و صبوری كه رسیده ...

زیبایی دریاست در اعماق نگاهش
این دختر آرام و صبوری كه رسیده
از شوق ، علی سفره به اندازه یك شهر
انداخت ، به شكرانه ی نوری كه رسیده

كاشانه ی اهل دل و میخانه ی هستی
دنیا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پر شده در شهر مدینه
به به چه گلی ! چشم و دلت فاطمه روشن

لبخند نشسته به لب حضرت ساقی
مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر
تا آمده لبریز شده چشمه ی تسنیم
كامل شده با آیه ی او سوره ی كوثر

بی تاب شدی ، دختر مهتاب رخ عشق !
بارانی اشك است چرا صورت ماهت ؟
گریانی و پیش كسی آرام نداری
دنبال كدام آیت حق است نگاهت ؟

باران بهاری شده ای دختر حیدر
زهرا چه كند گریه تو بند بیاید
باید كه بگویند كنار تو حسینت
تا شاد شوی ، با گل و لبخند بیاید

همسایه ندیده به خدا سایه ای از تو
تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری
پیداست ولی دختر سردار حنینی
از شور كلام و دل شیری كه تو داری

شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشك
بانو ! چه كنم روی دلم سوی فرات است
جز اشك چه گویم كه همه هستی عالم
عشق تو ، حسین تو ، قتیل العبرات است

 

 شاعر :قاسم صرافان

موضوعات: بدون موضوع, المطهرون, زینب سلام الله علیها
[شنبه 1396-05-21] [ 09:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت