این مختصر ،یعنی که هیچ | ... | |
از تو گفتم با : « ولی » ، « اما » ، « اگر » … ، یعنی که هیچ چون نفهمیدم ز نورت بیش تر ، یعنی که هیچ دفترم خالی ست از گل واژه های نور تو واژه ها از فصل حُسنت بی خبر ، یعنی که هیچ نازنین ! چشم زمین روشن به نور حُسن توست آفتاب حُسنی و من کور و کر ، یعنی که هیچ از تو اسمت را فقط می دانم و رسمت … ؟ دریغ ! از تو ای جان جهان ! این مختصر ، یعنی که هیچ ادعای عاشقی دارم ، ولی کو داغ دل ؟ درد بی دردی گرفتی ، ای پسر ! یعنی که هیچ آرزو دارم برقصم آسمانت را شبی در حصار این قفس ! بی بال و پر ؟ یعنی که هیچ دلخوشم که شاعر حُسن توام ، اما چه سود ؟! تا نگشتم با نگاهت همسفر ، یعنی که هیچ از تو کم گفتم ، خجالت می کشم از روی تو یک غزل ؟ ها … کرده ام شق القمر ! یعنی که هیچ مانده ام در فهم تو ، ای حُسن عالمتاب عشق ! من کجا و وصف تو ؟ خوردم شکر ! یعنی که هیچ
شاعر:رضا اسماعیلی
امام_مجتبی امام_حسن شعر
[شنبه 1392-05-19] [ 01:20:00 ب.ظ ]
لینک ثابت با سلا م 1394/05/27 @ 21:12
|