الآصال
بانک شعر آئینی


  دل به دریا: مدافعان حرم ...

اهل غوغا مدافعان حرم
نسل زهرا مدافعان حرم

یا ابالفضل گفته و زده اند
دل به دریا مدافعان حرم

تا ابد درس عاشقی دادند
یاد دنیا مدافعان حرم

تا که گفتیم اولیاءالله
گفت آقا مدافعان حرم*

فکر و ذکر تمام سینه زنان
شده حالا مدافعان حرم

بیشتر از تمام این عالم
دارد اینجا مدافعان حرم

ما نداریم عرضه تا بشوند
الگوی ما مدافعان حرم

کاش محشورمان کند فردا
فاطمه با مدافعان حرم

حضرت صاحب الزمان بنویس
نام ما را مدافعان حرم

 

شاعر: محمدحسین رحیمیان

موضوعات: بدون موضوع, شهید, مدافعان حرم
[دوشنبه 1396-05-23] [ 07:03:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  بغض فراهم شده است ...

تا گلو گريه كند، بغض فراهم شده است
چشم ها بس كه مطهّر شده، زمزم شده است

نه فقط شاعر اين شعر عزا پوشيده ست
واژه هايش، همه اندوه محرّم شده است

ظهر داغي ست، عرق ريزي روحم گوياست
از سرم، سايه ي طوبا نفسي، كم شده است

“هر كه دارد هوس اش"، نه! عطش اش، بسم الله
راه عشق ست و به اين قاعده ملزم شده است

سوگواران شما، مرثيه خوان خويش اند
بي سبب نيست كه عالم، همه ماتم شده است

“من ملك بودم و فردوس برين” مي داند
اين ملك شور كه را داشت، كه آدم شده است

من نه مداحم و نه مرثيه سازم، امّا
سر فراز آن كه به طوفان شما خم شده است

 

شاعر:محمدعلی بهمنی

موضوعات: المطهرون, امام حسین سید الشهداء علیه السلام
[یکشنبه 1396-05-22] [ 09:38:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  که هر کس در حریمت می‌شود گم، می شود پیدا ...

کجا سُکری که اینجا هست، در خُم می‌شود پیدا؟
بگو مستی ما از دُور چندم می‌شود پیدا؟

چه تجریدی‌است در طور ضریح تو که با هر طوف
تجلی می‌کند سینا؛ تکلم می‌شود پیدا

“سلامُ…” عکس گنبد ناگهان در چشم من لرزید
شکستِ آینه بعد از “عَلَیکُم” می‌شود پیدا

بیابم کاش خود را در صف گم‌گشته‌های تو
که هر کس در حریمت می‌شود گم، می شود پیدا

ز حاصل خیزی بذر کرامات تو بود؛ آری
اگر در این زمین خشک گندم می‌شود پیدا

کسی پرسید از قبری که پنهان شد، خبر آمد
که آن راز پر از اعجاز در قم می‌شود پیدا

 

 شاعر:امیررضا یزدانی

موضوعات: بدون موضوع, المطهرون
 [ 08:16:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  آهسته آهسته ...

گل شد برآمد پیکرم آهسته آهسته
انگار دارم می‌پرم آهسته آهسته

انگشترم، مُهرم، پلاکم ، چفیه‌ام،عطرم
پیدا شد از دور و بــرم آهسته آهسته

آهسته آهسته سرم از خاک می‌روید
از خاک می‌روید سرم آهسته آهسته

جز نیمه‌ای از من نمی‌یابید، روزی سوخت
در شعله نیــــم دیگرم آهسته آهسته

امروز بعد از سال‌ها زاییده خواهد شد
ققنوسی از خاکسترم آهسته آهسته

خوابیده‌ام بر شانه‌ها و می‌برندم…نه
تابـوت را من می‌برم آهسته آهسته

آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم بــــــه جا می‌آورم آهسته آهسته

خواندم؛ پدر خالی‌ست جایش، این خبر می‌ریخت
از چشـم‌هـــــــای خواهـرم آهسته آهسته

دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو بـــــا مادرم آهسته آهسته

 

شاعر:مهدی فرجی

موضوعات: شهید
 [ 08:08:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت