الآصال
بانک شعر آئینی


  آهسته آهسته ...

گل شد برآمد پیکرم آهسته آهسته
انگار دارم می‌پرم آهسته آهسته

انگشترم، مُهرم، پلاکم ، چفیه‌ام،عطرم
پیدا شد از دور و بــرم آهسته آهسته

آهسته آهسته سرم از خاک می‌روید
از خاک می‌روید سرم آهسته آهسته

جز نیمه‌ای از من نمی‌یابید، روزی سوخت
در شعله نیــــم دیگرم آهسته آهسته

امروز بعد از سال‌ها زاییده خواهد شد
ققنوسی از خاکسترم آهسته آهسته

خوابیده‌ام بر شانه‌ها و می‌برندم…نه
تابـوت را من می‌برم آهسته آهسته

آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم بــــــه جا می‌آورم آهسته آهسته

خواندم؛ پدر خالی‌ست جایش، این خبر می‌ریخت
از چشـم‌هـــــــای خواهـرم آهسته آهسته

دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو بـــــا مادرم آهسته آهسته

 

شاعر:مهدی فرجی

موضوعات: شهید
[یکشنبه 1396-05-22] [ 08:08:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من... . ...

از اولش هم گفته بودم که سری از من
دیدی که من حق داشتم؟! عاشق تری از من

دلبسته ات بودم من و دلبسته ام بودی
اما رهایت کرد عشق دیگری از من

آتش شدی، رفتی و گفتی:” عشق سوزان است
باقی نمانَد کاش جز خاکستری از من”

رفتی و جا مانده فقط مُشت پَری از تو
رفتی و باقیمانده چشمان تری از من

فالله خیر حافظا” خواندم که برگردی
برگشته ای با حال و روز بهتری از من

من عاشق لبخندهایت بودم و حالا…
با خنده های زخمی ات دل می بری از من

عاشق ترینم! من کجا و حضرت زینب؟!
حق داشتی اینقدر راحت بگذری از من… .

 

 شاعر:سیده تکتم حسینی

موضوعات: شهید
[شنبه 1396-05-21] [ 09:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت