الآصال
بانک شعر آئینی


  آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته ...

دوّمین بار است در شهر نبی ، در سوخته
خانه ی اَمنی به دست یک ستمگر سوخته

کمتر از خون گریه کردن حقّ این مرثیّه نیست
آستــان صـادق آل پیـمبـر سوخــته

ارثِ زهراییِ این آقاست که کاشانه اش
بین شهر مادری چون بیت مادر سوخته

او نمی سوزد میان شعله ها و مانده ام
با جسارت ، عدّه ای گفتند کوثر سوخته

آتشی که از در و دیوار بالا رفته است
بی گمان بر غربت اولاد حیدر سوخته

هم بلاهایی که مادر دیده پیرش کرده است
هم دلش بهرِ بنی الزّهرا مکرّر سوخته

شک ندارم هر زمانی آب دیده ، ساعتی
گوشه ای رفته به یاد حلق اصغر سوخته

بسکه می پیچد به خود از سوزش زهر جفا
پیکرِ شیخ الائمه ، پای تا سر سوخته

چشمهای اهلبیتش کاسه ی اشک ست وخون
بیشتر از هرکسی موسی بن جعفر سوخته

سالیانی پیش تر از قومشان در کربلا
خیمه و پیراهن و دامان و معجر سوخته

 

شاعر:محمدقاسمی

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
[شنبه 1396-04-31] [ 07:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مکّی و کوفی به فدایش ...

بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت

شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت

می رفت که خاموش شود مشعل توحید
اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت

برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش
آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت

در محضر او این همه شاگرد عجب نیست
بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت!

چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست
جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت

هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد
تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت

از صبح بپرسید که صادق به چه معناست
با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت

 

 

شاعر: مهدی جهاندار

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:25:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گذشته‌ها نگذشته‌ست ...

بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا می‌برد به خانهٔ او

شبی دلم به هوای زیارت آمده است
مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او …

از او بپرس به عقلم نمی‌رسد اصلاً
که چیست فلسفهٔ عشق بی‌کرانهٔ او

خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد
گذاشته‌ست سرش را فقط به شانهٔ او

گذشته‌ها نگذشته‌ست باقی است هنوز
زبانه می‌کشد آتش از آشیانهٔ او

بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت
بگو برای من از رفتن شبانهٔ او

نه از غم است که من گریه می‌کنم امشب
فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او…

 

شاعر:اعظم سعادتمند

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی ...

 

خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی
نگاهبان نگاه دقایقش بودی

خوش آن هوا که حضور تو را تنفس کرد
به آن دهان که تو تسبیح ناطقش بودی

خوش آن زمین که عبور تو را به بوسه نشست
تویی که رازگشای حقایقش بودی

خوش آن قلم که به شاگردی تو قد خم کرد
تویی که جوهره عشق خالقش بودی

خوشا شهادت سرخی که چشم در راهش
خوشا سلاله سبزی که لایقش بودی

هنوز شش گل ازین باغ مانده تا نرگس
گل ششم گل پرپر شقایقش بودی

هنوز روشنی مذهب از درخشش توست
که آفتاب پس از صبح صادقش بودی

 

شاعر: نغمه مستشارنظامی

موضوعات: المطهرون, امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت