بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته | ... | |
تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته روزگارش مثل شبهای پر از مهتاب شد نه فقط یوسف، که دست بی وفای روزگار باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را چل نفر را دیده که پشت درِ یک خانه اند زهر هم مانند میخ تیز اما از درون زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ؛ زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام؛ بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل
شاعر:مهدی رحیمی
[شنبه 1396-04-31] [ 07:11:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|