بی اختیار پیش تو تبخیر می شوم | ... | |
من با تو زندگی نکنم پیر می شوم من در شعاع پرتو شمس الشموسیت آیینه کاری حرمت ذره پروری است در صحن کهنه سوی تو کردم نماز را من در شمار سلسله راویان شدم من گریه ام گرفته کمی هم به من بخند یک شب نشد که بیگنه آیم زیارتت وقتی که آه میکشم از پرده ی نیاز بیچاره من که نیست قلمدانم از طلا نقاره خانه ات ز کجا آب می خورد آن نامه ام که از سر تعجیل و اضطراب این رنگ طوسی از دل سرخم نمی رود برداشت سیل گریه بساط زیارتم حوض حیاط تو بدهد مرده را حیات وقت ورود در حرم تو هوایی ام بادا شلوغ دور و برت کعبه ی عزیز یک روز اگر که زینت دیوار تو شوم
شاعر:محمد سهرابی
[شنبه 1396-05-14] [ 09:22:00 ب.ظ ]
لینک ثابت
|