گل شد برآمد پیکرم آهسته آهسته
انگار دارم میپرم آهسته آهسته
انگشترم، مُهرم، پلاکم ، چفیهام،عطرم
پیدا شد از دور و بــرم آهسته آهسته
آهسته آهسته سرم از خاک میروید
از خاک میروید سرم آهسته آهسته
جز نیمهای از من نمییابید، روزی سوخت
در شعله نیــــم دیگرم آهسته آهسته
امروز بعد از سالها زاییده خواهد شد
ققنوسی از خاکسترم آهسته آهسته
خوابیدهام بر شانهها و میبرندم…نه
تابـوت را من میبرم آهسته آهسته
آن پیرزن، این زن به چشمم آشنا هستند
دارم بــــــه جا میآورم آهسته آهسته
خواندم؛ پدر خالیست جایش، این خبر میریخت
از چشـمهـــــــای خواهـرم آهسته آهسته
دیگر برای آستین بالا زدن دیر است
این را بگو بـــــا مادرم آهسته آهسته
شاعر:مهدی فرجی
موضوعات: شهید
[یکشنبه 1396-05-22] [ 08:08:00 ق.ظ ]