الآصال
بانک شعر آئینی


  آهم رسیده تا ضریحت جای دستم ...

سائل شدن پیش شما خیلی می ارزد
در این حرم دست دعا خیلی می ارزد

از هیبت سلطانی ات لالم دوباره
این گریه های بیصدا خیلی می ارزد

آهم رسیده تا ضریحت جای دستم
آهِ منِ بی دست و پا خیلی می ارزد

حاجت بهانه شد که با تو خو بگیرم
ازین جهت درد و بلا خیلی می ارزد

بین شلوغی حرم ، خلوت گزیدن
باربنا یا ربنا خیلی می ارزد

سلطانی اما همنشینی با گداها
فقر و نداری های ما خیلی می ارزد

زانو زدن خیره شدن ، شب تا سحرها
در محضر گنبد طلا خیلی می ارزد

عطرجنان می آید از صحن و سرایت
عطر نفس های صبا خیلی می ارزد

حتی عبور از صحن تو باشد زیارت
پس سر زدن دراین سرا خیلی می ارزد

یکبار می آیم حرم ، آقا به جایش
گفتی که می آیی سه جا خیلی می ارزد

سرمایه ام روز جزا تنها شما یید
عشق شما روز جزا خیلی می ارزد

رزق زیارت دست تو بوده همیشه
از دست تو یک کربلا خیلی می ارزد

شاعر: حسین رحمانی

موضوعات: المطهرون, امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
[شنبه 1396-05-14] [ 08:40:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  در مشهدالرّضا وطنی دارم از قدیم ...

مرغم که در حرم چمنی دارم از قدیم
پروانه‌ام که سوختنی دارم از قدیم

دل تا مقیم گوشه‌ی باب‌الجواد شد
از یاد بُرد که قَرَنی دارم از قدیم

از کُنیه‌ی ابالحسنت خوانده‌ام ؛رضا
من رزق و روزیِ حسنی دارم از قدیم

دلخوش مرا به آبیِ فیروزه‌ای مکن
من میل سرخیِ یمنی دارم از قدیم

مادر مرا به دست رئوفت سپرده است
صد شکر، بیمه‌ی بدنی دارم از قدیم

در آسمان پرچم و گلدسته‌های تو
حال و هوای پرزدنی دارم از قدیم

از راه دور آمده‌ام پایبوسی‌ات
با تو هوای هم‌سخنی دارم از قدیم

من نذر کرده‌ام که بمیرم برای تو
در دست خویشتن کفنی دارم از قدیم

کرب و بلا… مدینه… نجف… جای خود، ولی
در مشهدالرّضا وطنی دارم از قدیم

یابن‌شبیب خویش مرا هم حساب کن
من التهاب سینه‌زنی دارم از قدیم

شال عزای مادرتان را خریده‌ام
بر تن سیاه پیرهنی دارم از قدیم

 

شاعر:محمدجواد پرچمی

موضوعات: المطهرون, امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
 [ 08:37:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تبر به دست خودم خورده است بر کمرم ...

به خواب رفته ام و شب نشسته دورو برم
دلم گرفته از این جانماز بی ثمرم

درخت خشکم و افسوس میخورم همه عمر
تبر به دست خودم خورده است بر کمرم

مرا محاصره کردند یاغیان گناه
شکسته نیزه و افتاده بر زمین سپرم

نگاه می کنم و کوپه کوپه می گذرند
قطارهای تو از اشک های در به درم

رسیده اند به تو خیل زایران و هنوز
منم که خیره به این ریل مانده چشم ترم

دلم گرفته ، برایم فقط همین کافیست
که سیر گریه کنم روی شانه های حرم

برای چای دلم ،جای زعفران،بگذار
غبار از قدم کفشداری ات ببرم

مرا اگر که نخواهی طلب کنی آقا
چه سود دارد اگر من بلیط هم بخرم

 

شاعر:میتراسادات دهقانی

موضوعات: المطهرون, امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
 [ 08:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  سر که باشد... ...

پرواز خواهم کرد سویت، پر که باشد
پر چونکه باشد می پرم باور که باشد

شاه و گدا فرقی نخواهد داشت این است
درک کریم از اینکه پشت در، که باشد

آری رضا گفتن مؤثر بوده برلب
تاثیر دارد خطبه بر منبر که باشد

مثل شراب از سرکه بودن ها گذشتیم
پای طلب معنی ندارد سر که باشد

دیگر نمی آیم من از باب الجوادت
روی لبم سوگند بر مادر که باشد

قم می شود دروازه ی مشهد یقینا
حرف برادر می شود خواهر که باشد

وقت وداع اینجا ضریحت را همیشه
شش گوشه می بینم دو چشمم تر که باشد

 

شاعر:مهدی رحیمی

موضوعات: المطهرون, امام علی بن موسی الرضا علیه السلام
 [ 08:28:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت