الآصال
بانک شعر آئینی


  مُردیم از این بی‌کسی و تنهایی ...

 

 

هم روی زمین و هم در آن بالایی
مُردیم از این بی‌کسی و تنهایی

این جمعه گذشت و جمعه‌ دیگر نیز
آقا! دلمان گرفت، کی می‌آیی؟

 شاعر :عبدالرحيم سعيدي راد

موضوعات: المطهرون, امام حجة بن الحسن صاحب الأمر علیه السلام
[جمعه 1395-01-06] [ 09:46:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  عطر کربلا دارد ...

تربتش عطر کربلا دارد
غربتش روضه ی رضا دارد

گنبدش ، آسمان…طلایش، نور
روزها گنبد طلا دارد

هرچه در چَنته دارد این دنیا
از کرامات مجتبی دارد

“ای کریمی که در خزانه ی غیب…”
مور هم چشم بر شما دارد

تا که دست شماست بر سرِ ما
همه عالم نظر به ما دارد

زَهره ی زهر ریخت پیش لبت
لعل تو حکم کیمیا دارد

آنچه از دل به لب برآوردی
رنگِ سیلیِ کوچه را دارد

متهم، زهر نیست! میدانی
لخته ها از چه ماجرا دارد

 

شاعر:عارفه دهقانی

موضوعات: شعر و نثر ادبی, امام حسن المجتبی علیه السلام
 [ 09:24:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  نگاهت کافی ست ...


شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد

زنده در گور غزلهای فراوان باشد

نظم افلاک سراسیمه به هم خواهد ریخت

نکند زلف تو یک وقت پریشان باشد

سایه ی ابر پی توست دلش را مشکن

مگذار این همه خورشید هراسان باشد

مگر اعجاز جز این است که باران بهشت

زادگاهش برهوت عربستان باشد

چه نیازی ست به اعجاز، نگاهت کافی ست

تا مسلمان شود انسان اگر انسان باشد

فکر کن فلسفه ی خلقت عالم تنها

راز خندیدن یک کودک چوپان باشد

چه کسی جز تو چهل مرتبه تنها مانده

از تحیر دهن غار حرا وا مانده

عشق تا مرز جنون رفت در این شعر محمد

نامت از وزن برون رفت در این شعر محمد

شأن نام تو در این شعر و در این دفتر نیست

ظرف و مظروف هم اندازه ی یکدیگر نیست

از قضا رد شدی و راه قدر را بستی

رفتی آنسوتر از اندیشه و در را بستی

رفتی آنجا که به آن دست فلک هم نرسید

و به گرد قدمت بال ملک هم نرسید

عرش از شوق تو جان داده کمی آهسته

جبرئیل از نفس افتاده کمی آهسته

پشت افلاک به تعظیم شکوهت خم شد

چشم تو فاتح اقلیم نمی دانم شد

آنچه نادیده کسی دیدی و برگشتی باز

سیب از باغ خدا چیدی و برگشتی باز

شاعر این سیب حکایات فراوان دارد

چتر بردار که این رایحه باران دارد…


شاعر:حمیدرضا برقعی

موضوعات: المطهرون, رسول الله صل الله علیه وآله
 [ 08:45:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مرا از جمعه آغاز کن ...

مرا از جمعه ها آغاز کن، از شنبه بیزارم

که از حس غریب و مبهم آدینه سرشارم

من از تعطیل چشمان شما… ،نه! بر نمیگردم

خدا هم خواسته پس من کیم تا دست بردارم ؟

غروب و انتظار و پنجره شد مال من آقا

کمی تعجیل کن آشفته از این جمعه بازارم

به شوقت چشمهای خسته را تا عشق می آرم

از این جا میرسی باشد بگو تا چند بشمارم ؟

برایم هفته از دیدار تو آغاز میگردد

مرا از جمعه ها آغاز کن از شنبه بیزارم …


شاعر:شيدا شيرزاد عراقي

موضوعات: المطهرون, امام حجة بن الحسن صاحب الأمر علیه السلام
[جمعه 1394-11-02] [ 09:07:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت