الآصال
بانک شعر آئینی


  آن جا که شبهه است عطایی نمی رسد ...

 

از ما عجیب نیست دعایی نمی رسد

از تحبس الدعا که صدایی نمی رسد

ما تحبس الدعا شدهٔ نان شبهه ایم

آن جا که شبهه است عطایی نمی رسد

پر باز می کنم بپرم، می خورم زمین

بال و پر شکسته به جایی نمی رسد

باید تنم پیِ سپر دیگری رود

با روزه های ما به نوایی نمی رسد

با دست خالی از چه پل دیگران شوم

دستی که وقف شد به گدایی نمی رسد

ای میزبان فدای تو و سفره چیدنت

آیا به این فقیر غذایی نمی رسد؟

من سال هاست منتظر یک ضمانتم

آخر چرا امام رضایی نمی رسد

از من مخواه بیش از این زندگی کنم

وقتی برات کرب و بلایی نمی رسد


شاعر:علی اکبر لطیفیان

موضوعات: شعر و نثر ادبی, مناجات-کلی
[شنبه 1395-01-21] [ 09:51:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  تنها به خدا باید گفت ...


عقل بیهوده سر طرح معما دارد
بازی عشق مگر شاید و اما دارد؟

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت
سر سِّربسته چرا اینهمه رسوا دارد

در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست
آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند
قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است
چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت
چه سخن ها که خدا با من تنها دارد.


 شاعر:فاضل نظری

موضوعات: مناجات-کلی
[سه شنبه 1395-01-17] [ 12:14:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  مي خواهمت كه باز مسلمان كني مرا ...


دستي به روي سينه تو هم احترام كن

همراه من به ساقي مستان سلام كن

ساقي سلام جرعه آبي به ما بده

ساقي سلام جام شرابي به ما بده

وقتي كه حال ميكده ي دل خراب شد

شاعر علي نوشت و شعرش شراب شد

ميخانه را به لذت ديدار ديده ايم

«ما در پياله عكس رخ يار ديده ايم»

در آن حريم عشق كه ايوانش از طلاست

آنجا كه بال هر ملكي فرش زير پاست

عمري است چون گدا به در خانه ي تواييم

تو شمع خانه و همه پروانه ي تواييم

آقا مريض عشق توام سوز و تب بده

از باغ نخل هاي قشنگت رطب بده

مي خواهمت كه باز مسلمان كني مرا

از اصفهان بيايم و سلمان كني مرا

من را ذبيح عشق خودت كن كه چاره نيست

«در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست»

آقا نگاه سمت ضريح تو سوي چشم

هرچيز گفته اي به من آقا به روي چشم

ايوان رواق صحن و سراي تو ديدني است

وصف كمال فاطمه از تو شنيدني است

او فاطمه است ام ابيها كنار تو

او در مدينه است ولي در جوار تو

صد دانه شد دلم زحسادت به آن گدا

وقتي انار را تو نمودي به او عطا

شاعر كنار تاك ضريح تو بيقرار

يعني براي خوردن آن دانه ي انار…

من را زباغ حب علي در قفس نكش

اي دل بدون حب علي يك نفس نكش

روزي خدا نوشت كه شاه جهان شوي

تو خواستي كه حاكم دلهايمان شوي

بدبخت آن كسي كه به دنياست دشمنت

چون كافر خداي تعالي است دشمنت

من يا علي بگويم و يا قل هُوَ الاَحَد

مولا گرفت دست مرا يا علي مدد


شاعر:سید حمید داودی نسب

 

موضوعات: المطهرون, امام علی امیر المؤمنین علیه السلام
[دوشنبه 1395-01-09] [ 08:30:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یا زنده‌ باش یا کفنی از خدا بخواه ...

ای من! زبان دل‌شکنی از خدا بخواه

روح سوار بر بدنی از خدا بخواه

هرگاه بغضی آمد و چشمت جلا گرفت

دستی بر آر و نم‌زدنی از خدا بخواه

ای هر چه راه رفته و نارفته‌ات خراب!

عمر دوباره ساختنی از خدا بخواه

ای دل اگر لیاقت گل را نداشتی

انگشت های خارکنی از خدا بخواه

ای من! مریض روز و شب خلق تندرست!

یا زنده‌ باش یا کفنی از خدا بخواه


شاعر: عباس چشامی

موضوعات: بدون موضوع, المطهرون, مناجات-کلی
[شنبه 1395-01-07] [ 11:47:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت