به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید | ... | |
به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید غریب هستی و چون مادرت نشد آقا به زخم های دلت مرهمی نشد پیدا تو را میان دعا، بی نمازها بردند میان کوچه تن خسته ات زمین تا خورد سریع خانه برو دختر تو ترسیده است گرفته خانۀ تو رنگ خیمه های حسین دوباره آتش و خیمه غروب عاشورا تمام اهل و عیالش فرار می کردند به چند زخم پدر مرحمی ز گریه گذاشت به پیش پیکرش از دشمنی شکایت کرد
شاعر:محسن حنیفی
[شنبه 1396-04-31] [ 07:16:00 ب.ظ ]
لینک ثابت |