الآصال
بانک شعر آئینی


  به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید ...

به غمزه ای نظرت صد مه و ستاره کشید
نظارۀ تو ابوحمزه و زراره کشید

غریب هستی و چون مادرت نشد آقا
سر مزار شما گنبد و مناره کشید

به زخم های دلت مرهمی نشد پیدا
که زهر از جگرت طرح پاره پاره کشید

تو را میان دعا، بی نمازها بردند
تو را پیاده به کوچه یکی سواره کشید

میان کوچه تن خسته ات زمین تا خورد
نکرد رحمی و دشمن تو را دوباره کشید

سریع خانه برو دختر تو ترسیده است
که ارث مادریت را کسی شراره کشید

گرفته خانۀ تو رنگ خیمه های حسین
دوباره گریۀ چشمت به سوگواره کشید

دوباره آتش و خیمه غروب عاشورا
دوباره کرببلا را به استعاره کشید

تمام اهل و عیالش فرار می کردند
و دختری که خودش را به یک کناره کشید

به چند زخم پدر مرحمی ز گریه گذاشت
دوباره در بر خود جسم پاره پاره کشید

به پیش پیکرش از دشمنی شکایت کرد
که معجر از سر و از گوش گوشواره کشید

 

شاعر:محسن حنیفی

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
[شنبه 1396-04-31] [ 07:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چگونه قیامت به هم نخورد ...

در محضرت اصول صداقت به هم نخورد
جمله که هیچ واو روایت به هم نخورد

ای در خدا فنا شده، بر دیدن شما
هفتاد سال پلک عبادت به هم نخورد

در وقت سر نگونی آن قامت بلند
من مانده ام چگونه قیامت به هم نخورد

آتش زدند و هلهله کردند پس چرا
پلک امام این همه مدت به هم نخورد

آتش گرفت گرچه دری بین کوچه ای
اما شبیه قبل به سرعت به هم نخورد

من مطمئنم این در از آن در، تقیه کرد
حتی اگر که خورد به شدت به هم نخورد

حتی اگر که خورد، نشد محسنی شهید
این بار داستان امامت به هم نخورد

دیوار و سنگ و کوبه ی در هرچه بود که
پهلو و میخ از دو سه قسمت به هم نخورد

شاعر:مهدی رحیمی

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:13:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته ...

تا نگاهش را به روی قرص ماه انداخته
ماه را در فهم خود در اشتباه انداخته

روزگارش مثل شبهای پر از مهتاب شد
هرکسی چشمی در این چشم سیاه انداخته

نه فقط یوسف، که دست بی وفای روزگار
صادق آل علی را هم به چاه انداخته

باز هم تکرار کرده روزگار آن کوچه را
پشت درب خانه ای آتش به راه انداخته

چل نفر را دیده که پشت درِ یک خانه اند
چون به کوچه از شکاف در نگاه انداخته

زهر هم مانند میخ تیز اما از درون
خویش را بر پهلوی یک بی گناه انداخته

زهر کاری کرده که شیخ الائمه وقت وعظ؛
بین هر حرف خودش صدبار آه انداخته

زهر کاری کرده که فرزند مثل مادرش
گاه بالا برده دستش را و گاه انداخته

پیرمردی خسته در گودال حجره با عطش
کربلای دیگری امشب به راه انداخته

هر امامی بارگاهش قد کشیده، این امام؛
زیر پای زائرانش بارگاه انداخته

بارگاهی از سکوت و مرقدی از جنس دل
بر فرازش گنبدی از جنس ماه انداخته

 

شاعر:مهدی رحیمی


موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یا خاتم الحجج ...

هرلحظه در وصال تو تاخیر می شود
اینجاهوای شهر نفس گیر می شود

عمریست بانبود تو یا خاتم الحجج
بغض غروب جمعه گلوگیر می شود

من از شما اگرچه نشانی ندیده ام
دارد غلام رو سیهت پیر می شود

شمعم که درنبود تواین اشک های من
از گوشه ی نگاه سرازیر می شود

این جمعه ها به دور کدامین گناه من
خط می کشی که آمدنت دیر می شود

 

شاعر: محمدحسین بناریان

موضوعات: المطهرون, امام حجة بن الحسن صاحب الأمر علیه السلام
 [ 07:05:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت