الآصال
بانک شعر آئینی


  مکّی و کوفی به فدایش ...

بر گرده ی خود مثل علی نان و رطب داشت
صادق همه صبح است چه در خلوت شب داشت

شب تیره و تار و ظلمات است، پر از ظلم
صد سال پر از ظلمت جهلی که عرب داشت

می رفت که خاموش شود مشعل توحید
اسلام ِ وَ أکملتُ لکُم رو به عقب داشت

برخاست کسی مکّی و کوفی به فدایش
آوازه چنان داشت که تا شام و حلب داشت

در محضر او این همه شاگرد عجب نیست
بر تیغ علی این همه زنگار عجب داشت!

چون جابر حیّان کسی اسرار ندانست
جز آن که به درگاه تو زانوی ادب داشت

هفتاد و دو تا یارت اگر بود چه می شد
تیغ تو و پستوی نهانخانه سبب داشت

از صبح بپرسید که صادق به چه معناست
با عشق بگویید که یارم چه لقب داشت

 

 

شاعر: مهدی جهاندار

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
[شنبه 1396-04-31] [ 07:25:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گذشته‌ها نگذشته‌ست ...

بگو برای من ای شعر از زمانهٔ او
کدام بیت مرا می‌برد به خانهٔ او

شبی دلم به هوای زیارت آمده است
مگر قرار بگیرد در آستانهٔ او …

از او بپرس به عقلم نمی‌رسد اصلاً
که چیست فلسفهٔ عشق بی‌کرانهٔ او

خوشا به حال عبایی که در کشاکش باد
گذاشته‌ست سرش را فقط به شانهٔ او

گذشته‌ها نگذشته‌ست باقی است هنوز
زبانه می‌کشد آتش از آشیانهٔ او

بگو چگونه از این شهر صبح صادق رفت
بگو برای من از رفتن شبانهٔ او

نه از غم است که من گریه می‌کنم امشب
فقط به خاطر لبخند صادقانهٔ او…

 

شاعر:اعظم سعادتمند

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی ...

 

خوش آن زمانه که تو صبح صادقش بودی
نگاهبان نگاه دقایقش بودی

خوش آن هوا که حضور تو را تنفس کرد
به آن دهان که تو تسبیح ناطقش بودی

خوش آن زمین که عبور تو را به بوسه نشست
تویی که رازگشای حقایقش بودی

خوش آن قلم که به شاگردی تو قد خم کرد
تویی که جوهره عشق خالقش بودی

خوشا شهادت سرخی که چشم در راهش
خوشا سلاله سبزی که لایقش بودی

هنوز شش گل ازین باغ مانده تا نرگس
گل ششم گل پرپر شقایقش بودی

هنوز روشنی مذهب از درخشش توست
که آفتاب پس از صبح صادقش بودی

 

شاعر: نغمه مستشارنظامی

موضوعات: المطهرون, امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:21:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  به منبر می‌رود دریا ...

 

به منبر می‌رود دریا به سویش گام بردارید
هلا اسلام را از چشمه اسلام بردارید

مبادا از قلم ها جا بیافتد واژه‌ای، اینک
که بر منبر قدح کج کرده ساقی جام بردارید

سلونی را هدر کردند روزی مردمان امروز
بپرسیدش از اسرار جهان ابهام بردارید

الا ای شاعران چشمان او آرایه وحی است
برای ما از آن باران کمی الهام بردارید

نسیم صبح صادق می‌وزد از گیسوی صادق
از آن مضمون پیچیده جناس تام بردارید

به فرزندان به اهل خانه جز ایشان
که می‌گوید: غلام خسته‌ام خفته، قدم آرام بردارید

اگر فرمان او باشد نباید پلک بر هم زد
به سوی شعله چون هارون مکی گام بردارید

رُویَ عن إمامِِ جعفرِِ صادق (له الرحمة)
به جز احکام او چشم از همه احکام بردارید

به جای حج به سوی کربلا کج کن مسیرت را
کفن باید به جای جامه احرام برداریم

اگر در گوش نوزادی اذان می‌گفت می‌فرمود:
که با آب فرات و تربت از او کام بردارید

میان شعله‌ها آیات ابراهیم می‌سوزد
میان گریه ختم سوره انعام بردارید

 

شاعر:سیدحمیدرضابرقعی

موضوعات: امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام
 [ 07:19:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت