الآصال
بانک شعر آئینی


  وقتش رسیده است که ایمان بیاورید ...

مباهله

 جن بیاورید ، هم انسان بیاورید

یک لشکر بزرگ به میدان بیاورید

ازسنگ های سخت که بالای کوه هاست

تا ریگ های ریز بیابان بیاورید

هم مرد های جنگی و یل های غول کش

هم اسب های سرکش تازان بیاورید

آورده اید هرچه که در چنته داشتید

اما اگر کم است دوچندان بیاورید

من با کتاب وحی اگر آمدم ، شما

صدها هزار حجت و برهان بیاورید

من با علی و فاطمه و بچه هایشان

اما شما سپاه فراوان بیاورید

ما پنج تن کفایت اهل زمین کنیم

حتی اگر هزار هزاران بیاورید

این معجزه به معنی اتمام حجت است

وقتش رسیده است که ایمان بیاورید

روز مباهله

‌شاعر:مجتبی خرسندی

موضوعات: المطهرون
[سه شنبه 1399-05-21] [ 11:29:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  پنهان.. ...

شبیه درد رفتی و شدی در استخوان پنهان

نمی یابم تو را ای در جهان مانند جان پنهان

فرشته مست دنبال صدایش راه می‌افتد

کسی که میبرد نام تو را زیر زبان پنهان

  رمان آفرینش با علی جذاب شد اما

تو قدرت در تمام جمله‌های داستان پنهان

 زمان جاهلیت هیچ فکرش را نمیکردند

کمال مردها باشد میان دختران پنهان

 در اطراف رسول الله آگاهانه میدیدی 

چه شیطانی است پشت چهره‌های مهربان پنهان

   همه دیدند حق تنهاست ، پهلوی تو زد فریاد

صدایش ماند اما در سکوتی بی امان پنهان

 خزان زودرس وقتی سراغ باغ می‌آید 

گل خوب است باشد از نگاه باغبان پنهان

 تو از قلب علی دلباز‌تر قبری نمیخواهی

از اول بوده ای در بهترین جای جهان پنهان

 تو جان حیدری - یعنی دوتایی یک نفر هستید

پس او خود را درون خاک کرده نیمه جان پنهان

 بجز لاهوت هرجا دفن شد کوثر چنان باشد

که دریا را کنی زیر حباب استکان پنهان

 قیام تو در اعماق زمین ساکت نمی‌ماند

که دارد دخترت در حنجره آتشفشان پنهان

 و هجده سالگی پایان جریانت نخواهد بود

شدی چون خون به رگها ، زیر جریان زمان پنهان

 به حدی گیجم از داغت که پیدایت نمیکردم

اگر میشد تنت در قبر حتی با نشان پنهان…  

شاعر:هادی جانفدا

موضوعات: فاطمه الزهرا سلام الله علیها
[شنبه 1397-11-20] [ 10:33:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...


  دریغا گل من ...


لای لای لای لای، طفل بریده حنجر

دریغا گل من علی اصغر

که سوز عطش برده از هوشَت

وضوکن ز خون گلوی خود

شهادت، اذان گفته در گوشت

به لرزه افتاده ای، به روی دست پدر

تلظّی مکن بیش از این جان بابا

تو آیینه ی احمدی، تویی نور چشمان من

که جان می دهی روی دستان بابا

لای لای لای لای / ای ناشکفته پرپر

لای لای لای لای / طفل بریده حنجر

لای لای لای لای / جانم علی اصغر


به جایی رسیدم در این غربت

که بر دست خسته تو را آرم

فدای تو که با لب تشنه

شدی عاقبت آخرین یارم

سوی میدان می برم، تو را با چشم ترم

سه شعبه ولی می دهد پاسخت را

به روی گونه ببین، میامیزد اینچنین

غریبانه خون تو و اشک بابا

برگردانم / چگونه پیکرت را

سرگردانم / جواب مادرت را

سرگردانم / جواب مادرت را..


نظر کن به اطفال معصومی

که چَشم انتظار دعا هستند

به شام و عِراق و یمن امروز

به خون چهره ها را حنا بستند

غریبانه غرق خون، روی دست مادران 

ز بی رحمی حرمله ها گواهند

چه خاموش است این جهان، خدایا این کودکان

مگر کشتگان کدامین گناهند

شاعر: میلاد عرفان پور و محمد مهدی سیار

موضوعات: المطهرون
[جمعه 1397-04-29] [ 07:25:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(3)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
3 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: یا ابا صالح المهدی (عج) [عضو] 
5 stars

«فاطمه ی سه ساله»

گوشواره هایت کو رقیه؟
چرا صورتت نیلی است؟
گیسوانت چرا بوی آتش می دهد؟
چرا پیراهنت پاره است؟
چرا دست های کوچکت زخمی است؟
چرا بازوانت کبودند؟
چرا اهسته آهسته قدم بر می داری؟
مگر پاهایت زخمی اند؟
مگر انگشتان کوچکت زخمی اند؟
چرا چشمهایت را می بندی؟
سرت را بر زانوان عمه گذار، رقیه!
چشم هایت را مبند؟
بگذار تا باران خون رنگ چشمانت آبروی این شب سیاه را ببرد!
بگذار تا رد تازیانه بر بازوانت، پرده از چهره ستم بردارد!
بگذار تا صدای روشنت، گوش شام را کر کند!
بگذار تا پاهای برهنه ات، کمر شام را بشکند!
بیابان را شعله شعله بسوزاند!
بگذار برق چشمانِ خون بارت، زمین را یکجا چنگ بزند!
بیدار شو! ببین چه بر سر کاروان آمده!
ببین چه بر سر خیمه گاه آمده است!
چقدر آسمان گرفته است!
چقدر مرگ می بارد!
زخم تازیانه هایت را بپوشان رقیه!
دیگر سراغ گاهواره را مگیر!
دیگر دل سوخته ام را آتش مزن!
لب های خونی ات را بپوشان!
اینجا شام است!
شام بی حرمتی ها
شام نیرنگ ها و دسیسه ها
شام زنجیرها و شلاق ها
شهر بام های سنگ انداز
شهر کوچه های دشنام
چشم هایت را مبند رقیه!
مرا مسوزان
چشم هایت را مبند
گویی بابا صدایت میکند
می شنوی
دنیا را چه شده، همیشه سر دختر در بغل باباست، اما امشب…
چقدر آرام گرفتی، بخواب، بخواب که کم کم سپیده سر میزند

1397/06/27 @ 14:42
نظر از: یا ابا صالح المهدی (عج) [عضو] 
5 stars

تقدیم شما:

از حسن هر کس که در دل ذره ای هم کینه داشت
نیزه ای پرتاب کرد و زخم بر جسمم گذاشت

تیر باران شد پدر من سنگ باران ای عمو
وای از سنگینی نعل سواران ای عمو

مادرم را گو ببیند قاسمش رعنا شده
سیزده ساله یتیمش هم قد سقا شده

بند بند پیکر من ای عمو از هم گسست
مفصلم از هم جدا شد استخوان هایم شکست

عده ای با نیزه و یک عده با تیرم زدند
دوره ام کردند و راحت تیغ و شمشیرم زدند

می شنیدم یک نفر فریاد زد در همهمه:
می زنم ضربه به پهلویش ز بغض فاطمه

1397/06/26 @ 00:54
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
5 stars

سلام احسنت

1397/05/04 @ 07:48


فرم در حال بارگذاری ...


  پدر بزرگ شب قدر ...

تمام زاویه ها را کشیده ای قائم

آهای سرو قدِ سرترین ! سرت سالم
غزال ” اُم ولد ” نور چشم های جواد

پدر بزرگ شب قدر - حضرت قائم -
پدر : غریب ، پدر : آشنا ، پدر : مظلوم

پسر : مراد ، پسر : مجتهد ، پسر : عالم
نشانه های امامت تمام شد وقتی

شکفت کنج لبت خالی از بنی هاشم

 

تو با لباس سپیدی و با لباس سیاه

برای دیدن تو کعبه می شود عازم
درست نیمه ی ذی الحجه بعد حج هر سال

تو مَحرمی و حرم می شود تو را مُحرم
زیارتی به بلندای جامعه از توست

زیارتی که شب قدر می شود لازم

 

زیارتی که خودش هست ” محتشم “پرور

درست کرده به کرّات ” اکبر ناظم “
دو تا فقط همه ی راز جامعه ست بگو

فقط ” بکم فتح الله ”  فقط ” بکم یختم “

شاعر:مهدی رحیمی

موضوعات: المطهرون, امام علی بن محمد الهادی علیه السلام
[سه شنبه 1396-06-14] [ 10:50:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
آراي كاربران براي اين مطلب
5 ستاره:
 
(2)
4 ستاره:
 
(0)
3 ستاره:
 
(0)
2 ستاره:
 
(0)
1 ستاره:
 
(0)
2 رأی
ميانگين آراي اين مطلب:
5.0 stars
(5.0)
نظر از: حضرت مادر (س) [عضو] 
5 stars

سلام خداقوت

1397/05/04 @ 07:49
نظر از: عابدی [عضو] 

در صورتی انسان به سعادت واقعی نایل می شود كه شهوت و غضب و آمال و آرزوهای خویش را تحت فرمان خرد قرار دهد و خرد را به فرمان دین در آورد و ارادة خویش را در مشیت خداوند فانی سازد.

1396/10/24 @ 11:41
نظر از: عابدی [عضو] 
5 stars

روایت است که چون تنگ شد بر او میدان …

فتاد از حرکت ذوالجناح از جولان …

نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت …

نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت …

هوا ز باد مخالف چو قیرگون گردید …

عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید …

بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد …

اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد …

1396/07/27 @ 10:09


فرم در حال بارگذاری ...

 
 
مداحی های محرم